نقشه راه دولت روحانی در مذاکرات هسته ای و رابطه با غرب

Jan 4th, 2014

Duo

فهرست مطالب:

  • مقدمه: تغییر بنیادین سیاست هسته ای یا تلاش برای خرید وقت
  • دکترین معروف به برد-برد یا سود دوجانبه
  • کاهش تنش با آمریکا، بهبود رابطه با اروپا
  • دیپلماسی لبخند و ارائه چهره ای مثبت از جمهوری اسلامی، رژیمی معتدل، ضامن صلح و آرامش در منطقه و شایسته اعتماد جامعه بین المللی که میتواند بعنوان شریک آمریکا مورد قبول واقع شود
  • تلاش برای استفاده از شکاف ها در 5+1 و جلوگیری از تحریم های جدید در اروپا
  • دیپلماسی نفت: ترغیب کمپانی های بزرگ نفتی برای لابی در کشورهای متبوع خود بمنظور جلوگیری از تحریم های جدید و حمایت از دکترین همزیستی با رژیم
  • استفاده از شکاف های سیاسی در آمریکا بویژه بین کنگره و کاخ سفید
  • کارزار تبلیغی علیه اسرائیل و معرفی این کشور بعنوان مانع اصلی دوستی بین ایران و آمریکا
  • بازسازی و تقویت لابی رژیم در آمریکا حول مبارزه با لابی اسرائیل و جلوگیری از تحریم های جدید

مقدمه:

پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات حکومتی در ایران و امضای توافق نامه هسته ای در ژنو، برخی از کارشناسان براین باورند که سیاست خارجی و سیاست هسته ای رژیم ایران در حال تغییر بنیادین هستند و یک سازش نهائی بین غرب با جمهوری اسلامی در دسترس قرار دارد. اما بسیاری از کارشناسان با این نظر مخالف اند و با یادآوری رفتار گذشته رژیم ایران در استفاده از مذاکرات برای خرید وقت و همچنین بهره گیری از ژست های میانه روی برای فریب غرب، نتیجه میگیرند که رژیم ایران فقط بدنبال کاهش فشارهای داخلی و خارجی و در نتیجه عبور از شرائط بحرانی کنونی است.

رژیم ایران در در حال حاضر با چالش های بسیار جدی در زمینه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبرو است که پایه های نظام جمهوری اسلامی را تهدید میکنند. بهمین دلیل نیز علی خامنه ای که طی هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، سیاست حذف جناح های رقیب و منتقد را دنبال میکرد، مجبور شد با ریاست جمهوری حسن روحانی موافقت کند و در سیاست خارجی و هسته ای، با کنار گذاشتن (لااقل بطور موقت) سیاست بدون دنده و ترمز هسته ای و قبول “نرمش قهرمانانه”، دست جناح رقیب و دولت روحانی را برای برخی عقب نشینی های هسته ای، بهبود روابط با غرب و کاهش تحریم ها بازگذاشته است.

از اینرو، علیرغم دست بستگی های دولت روحانی، لازم است با استراتژی و نقشه راه دولت جدید آشنا شویم تا درک بهتری از سقف انعطاف رژیم و حداکثر میزان امتیاز دهی در مذاکرات هسته ای بدست آوریم. طبیعی است که سیاست های آمریکا و اروپا از یکطرف و تحولات منطقه، بحران های اقتصادی و اجتماعی داخل کشور و تغییر آرایش قوا بین جناح های متخاصم حکومتی از طرف دیگر، فاکتور هائی هستند که میزان موفقیت رژیم برای پیشبرد این نقشه راه را تعیین میکنند.

نقشه راه روحانی و میزان آزادی عملی که خامنه ای به دولت جدید داده است را میتوان در مذاکرات هسته ای ژنو مشاهده کرد. در ماه نوامبر 2014 توافق نامه موفت و شش ماهه ژنو بین ایران و کشورهای موسوم به 1+5 امضاء شد که بر اساس آن، رژیم ایران پیشرفت برنامه هسته ای اش را متوقف میکند و غرب نیز از تصویب تحریم های جدید پرهیز میکند. بدین ترتیب، در چشم انداز شش ماه تا یک سال آینده، بخش عمده تحریم های کمرشکن علیه ایران ادامه خواهند داشت.

چرا رژیم ایران حاضر به پذیرش سناریوی لیبی یا آفریقای جنوبی نشد تا با توقف کامل برنامه هسته ای، لغو همه تحریم ها اقتصادی را ممکن سازد و به اقتصاد ورشکسته کشور امکان بازسازی و حیات دوباره دهد؟ استراتژی رژیم ایران چیست و از طولانی تر کردن مذاکرات و در نتیجه تداوم تحریم ها چه سودی میبرد؟

بخش قابل توجهی از مسئولین حکومتی در ایران بویژه حسن روحانی و وزیر خارجه جواد ظریف براین باورند که رژیم ایران با خرید وقت و با استفاده درست از کارت های برنده ای که در دست دارد، قادر خواهد بود آمریکا و غرب را مجبور به پذیرش “جمهوری اسلامی با توان تولید سلاح هسته ای و صاحب هژمونی منطقه ای” نماید. درهمین راستا، جواد ظریف دربازگشت از سفر نیویورک و در دیدار با کمیسیون امنیت ملی مجلس ادعا کرده است که: “جمهوری اسلامی توان و ظرفیت این را دارد که در صحنه بین المللی حریف آمریکا و اسرائیل شود برای این کار باید توانمندیهای خودمان و تیم دولت را باور کنیم. اگر برداشت ما این باشد که در داخل آمریکا یک صدایی وجود دارد اشتباه کردیم بلکه ما می توانیم با استفاده از اختلاف نظرها در آمریکا پیروز صحنه باشیم و البته رژیم صهیونیستی نقاط ضعف بسیار زیادی دارد که می توان از آنها استفاده کرد.”

 

دکترین رژیم معروف به برد – برد یا سود دو جانبه

دیدگاه دولت جدید در سیاست خارجی و هسته ای روی دکترین معروف به “راه حل برد – برد” یا “سود دو جانبه” قرار گرفته است. جواد ظریف در اولین گفتگوی تلویزیونی خود پس از انتصاب به وزات خارجه به این امر اشاره کرد و گفت: “طرف مقابل (آمریکا) هنوز به این فهم نرسیده که نمی توان در دنیای امروز به هزینه دیگران به رفاه و پیشرفت رسید. اگر می شد بعد از یازده سپتامبر باید همه چیز آرام می شد و آمریکا از لحاظ جهانی در آرامش به سر می برد. اگر آمریکا به دنبال بازی با حاصل جمع صفر باشد هم خودش می بازد و هم طرف مقابل. ما نیازمندیم دیگران را به درک این واقعیت وادار کنیم که تنها از راه بازی برد- برد می توان به نفع جمعی رسید.”

در این چهارچوب، جمهوری اسلامی میتواند به غرب برای آرام کردن منطقه و خاموش کردن آتشی که خود جمهوری اسلامی بویژه در سوریه براه انداخته است، کمک کند. حسن روحانی در سخنرانی خود در انجمن آسیا در نیویورک گفت:

“در دوره گذاری که در آن به سر می بریم، ایران از توانایی های بالفعل و بالقوه لازم برای افزایش نقش خود در صحنه جهانی برخوردار است… جای تاسف است که در حال حاضر کشورهای زیادی در منطقه ما با مشکلات و چالشهای داخلی و بین المللی که برای دیگر بازیگران منطقه ای و بین المللی نیز دارای تبعاتی است، مواجه اند. تردیدی نیست که این مشکلات غالبا شامل موضوعاتی است که مورد علاقه یا موجب نگرانی بسیاری از بازیگران منطقه ای و جهانی است؛ بازیگرانی که باید دست به دست هم داده و تلاش مشترکی برای مواجهه با آنها صورت دهند. کشور من به عنوان یک قدرت عمده در منطقه کاملا آماده است تا در چنین جهتی حرکت کند و از هیچ تلاشی برای کمک به یافتن راه حل برای این مشکلات فروگذار نکند و از این طریق به حفظ صلح، ثبات و امنیت در منطقه کمک کند… ضروری است که از درگیر شدن در یک بازی با حاصل جمع صفر خودداری کنیم.”

در همین زمینه، صادق خرازی همکار قدیمی جواد ظریف و معاون سابق وزیر خارجه، در مصاحبه اخیر خود با نشریه فارسی شرق الاوسط گفت:

“این بزرگترین اشتباه استراتژیک است اگر کسانی تصور کنند که ایران در واقع به دلیل فقر امکانات و بحران ها در حال باز کردن درهای خود است. این یک خطای استراتژیک است… بی تردید ایران و آمریکا منافع و تهدید های مشترک در منطقه دارند. ایران و آمریکا نزدیکترین کشورها به همدیگر برای تامین منافع مشترک و رفع تهدید های مشترک در منطقه هستند. هیچ کشوری در منطقه خلیج فارس و منطقه خاورمیانه شاید اینقدر قرابت منافع با آمریکا ندارد. در چند سال اخیر آمریکا دو دشمن خونین ایران یعنی طالبان و صدام حسین را از قدرت برکنار کرد. هر دو با ما در جنگ بودند، امروز القاعده همانقدر با ما بد است که با آمریکا بد است. هر دو کشور تهدید امنیت ملی از جانب ترافیک مواد مخدر و سلاح های متعارف داریم.

ایران و آمریکا می توانند تعریف جدیدی از همکاری و امنیت داشته باشند. این دو کشور بستر زیادی برای گفتگو دارند. امنیت منطقه و خلیج فارس بدون حضور ایران ممکن نیست. کمربند امنیتی در خلیج فارس بدون حضور ایران نه در خلیج فارس و نه در خاورمیانه محقق نخواهد شد. تمام استراتژیست های امروز غرب معتقدند که هر حرکت و سیاست موفقی چه در لبنان چه در سوریه چه در پروسه صلح، چه در مقطع بیداری عربی و.. بدون حضور ایران همه تبدیل به حرکتهای مقطعی و خشن خواهند شد که نمونه اش در امروز مصر است نمونه اش در دیروز لیبی است. تنها راهی که می توان در منطقه صلح ایجاد کرد تعامل مشترک ایران و آمریکا است.”

نظریه “برد – برد” یا شراکت رژیم با آمریکا در منطقه را در سال 2008 تریتا پارسی لابیست رژیم در آمریکا در مقاله ای تحت عنوان “آیا آمریکا و ایران میتوانند خاورمیانه را باهم تقسیم کنند” توضیح داد و نوشت:

“با توجه به نفوذ غیرقابل انکار ایران در عراق، و با اعتراف آمریکا به این نفوذ، اکنون باید پرسید که آیا آمریکا آمادگی تقسیم منطقه با ایران را دارد؟ در حال حاضر در آمریکا بحث بر این است که با دادن تضمین های امنیتی یا بسته های تشویقی اقتصادی، ایران را به تغییر رفتار ترغیب کنند. اگرچه این دو امتیاز لازم است اما کافی نیست. این امتیازات زمانی کافی بود که نفوذ ایران در عراق و لبنان و دیگر نقاط خاورمیانه به این میزان نبود. از این پس، منزوی کردن و نادیده گرفتن ایران دیگر ممکن نیست. درصورتیکه واشنگتن ایران را کنار بگذارد، ایران حداقل این قدرت را دارد که منطقه را بهم بریزد.”

 

نقشه راه کنونی رژیم برای موفقیت در استراتژی هسته ای و منطقه ای  

تیم روحانی و ظریف معتقدند که قبولاندن نظریه بالا به آمریکا و اروپا به آسانی امکان پذیر نیست و مخالفان زیادی در برابر آن ایستاده اند که اسرائیل و عربستان از آن جمله اند. اما همانطور که ظریف در دیدار با کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته است، رژیم تصور میکند که با استفاده از کارت های منطقه ای و همچنین با استفاده از شکاف های سیاسی در آمریکا میتواند استراتژی خود یعنی هژمونی منطقه ای و حفظ توان تولید سلاح هسته ای را به آمریکا تحمیل کند. کارت اصلی رژیم سپاه قدس به رهبری قاسم سلیمانی است که سیاست های منطقه ای رژیم را به پیش میبرند اما برای کمک رسانی به آن و کاستن از فشارهای موجود علیه رژیم و تأثیر گذاری روی سیاست های آمریکا، دولت روحانی “دیپلماسی عمومی” جدیدی در آمریکا براه انداخته که مهمترین وجوه آن به قرار زیر است:

  • کاهش تنش با آمریکا، بهبود رابطه با اروپا
  • دیپلماسی لبخند و ارائه چهره ای مثبت از جمهوری اسلامی، رژیمی معتدل، ضامن صلح و آرامش در منطقه و شایسته اعتماد جامعه بین المللی که میتواند بعنوان شریک آمریکا مورد قبول واقع شود
  • تلاش برای استفاده از شکاف ها در 5+1 و جلوگیری از تحریم های جدید در اروپا
  • دیپلماسی نفت: ترغیب کمپانی های بزرگ نفتی برای لابی در کشورهای متبوع خود بمنظور جلوگیری از تحریم های جدید و حمایت از دکترین همزیستی با رژیم
  • استفاده از شکاف های سیاسی در آمریکا بویژه بین کنگره و کاخ سفید
  • کارزار تبلیغی علیه اسرائیل و معرفی این کشور بعنوان مانع اصلی دوستی بین ایران و آمریکا
  • بازسازی و تقویت لابی رژیم در آمریکا حول مبارزه با لابی اسرائیل و جلوگیری از تحریم های جدید

.

دیپلماسی لبخند 

جمهوری اسلامی از دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، لابی ضعیفی در آمریکا براه انداخت و در این مسیر، ضمن همکاری با رسانه های طرفدار مماشات، به اهمیت “دیپلماسی عمومی” و تأثیر گذاری روی افکار عمومی در آمریکا پی برد. چند سال بعد با شروع ریاست جمهوری محمد خاتمی، رژیم اولین تجربه موفقی در این زمینه داشت و خاتمی با طرح شعار گفتگوی تمدن ها و با لبخند و اعتدال، تأثیر زیادی روی افکار عمومی و در نتیجه سیاست های این کشور در رابطه با ایران گذاشت.

دیپلماسی عمومی احمدی نژاد: زمانیکه احمدی نژاد رئیس جمهور شد، آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان گرفتار شده بود و رژیم ایران که خودش را در موضع قدرت میدید بدنبال شکست دادن آمریکا در عراق و کسب هژمونی در این کشور و در سراسر منطقه بود. از اینرو، سیاست خارجی رژیم تهاجمی و به گفته احمدی نژاد بدون دنده و ترمز بود. رئیس جمهور رژیم ، یعنی احمدی نژاد،  پرچمدار مبارزه با آمریکا و صهیونیسم شد و در سخنرانی های خود در سازمان ملل و مصاحبه با رسانه های بزرگ، با طرح شعارهای ضد اسرائیلی و انکار هولوکاست، تلاش میکرد از میان بینادگرایان اسلامی در خاورمیانه یارگیری کند. جنگ حزب الله با اسرائیل در سال 2006، جنگ حماس با اسرائیل در 2009 و خروج آمریکا از عراق تأییدی بر استراتژی منطقه ای رژیم بود.

از طرف دیگر، احمدی نژاد با کشورهای مثلا ضد امپریالیستی آمریکای لاتین دوست و متحد شد و با گرفتن ژست ترقیخواهی، موفق شد بخشی از چپگرایان و صلح طلبان آمریکائی و اروپائی مخالف جرج بوش را جذب لابی رژیم کند. این افراد به سربازان پیاده در لابی ضد تحریم رژیم در آمریکا تبدیل شده بودند و در نتیجه، تأثیر زیادی روی افکار عمومی مردم آمریکا و تعدیل سیاست های جرج بوش علیه ایران داشتند.

رژیم ایران با استفاده از سیاست تهاجمی خود در منطقه و با بهره گیری از فضای ضد جنگ و ضد جرج بوش در آمریکا توانست برنامه هسته ای خود را بی واهمه دنبال کند.

نقطه عطف: در سال 2009 دو تحول مهم بوقوع پیوست. نخست آنکه بدنبال تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در ایران، جنبش عظیم مردمی آغاز شد و نزدیک به یک سال ادامه داشت. بدنبال سرکوب وحشیانه مردم، افکار عمومی جهان با چهره واقعی رژیم آشنا شد و تمام دستگاه تبلیغی رژیم در خارج از کشور فرو ریخت. رژیمی که خود را مدافع مردم فلسطین، قهرمان مبازره با آمریکای زورگو معرفی میکرد و با گرفتن ژست های ضد امپریالیستی به فریب جهانیان مشغول بود، به رژیم نامشروعی تبدیل شد که جلوی دوربین، مردم را می کشد و سرکوب میکند.

تحول مهم دیگر، شکست سیاست آشتی جویانه اوباما در رابطه با ایران و شکست مذاکرات هسته ای در ژنو بود. در نتیجه، در جولای 2010 اوباما تحریم های کمرشکن علیه جمهوری اسلامی را امضاء کرد و بدنبال آن اتحادیه اروپا نیز تحریم های بسیار جدی را به اجراء گذاشت.

از طرف دیگر، دخالت مستقیم رژیم ایران در سوریه و کشتار و قتل عام مردم این کشور، رژیم ایران را منفور جهان عرب کرده است و سیاست های منطقه ای رژیم نیز با چالش های بسیار جدی روبرو شده است.

این سه تحول و بویژه تحریم های کمرشکن اقتصادی که اقتصاد درهم شکسته ایران را ویران تر کرد، چالش هایی جدی در زمینه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در برابر رژیم گذاشت و از اینرو، ادامه سیاست های گذشته امکان ناپذیر بود.

ازاینرو، خامنه ای با ریاست جمهوری حسن روحانی موافقت کرد و در سیاست خارجی و سیاست هسته ای، نرمش قهرمانانه را برگزید.

دیپلماسی عمومی دولت روحانی: لبخند و توئیتر

با توجه به شرائط بحرانی رژیم و فشار تحریم های کمر شکن، رژیم قادر به ادامه روش های بدون دنده و ترمز احمدی نژاد نبود و از اینرو، به زبانی دیگر و تاکتیک های جدیدی برای پیشبرد سیاست هاش نیاز داشت. علی اکبر ولایتی، مشاور ارشد علی خامنه ای در سیاست خارجی، در مصاحبه ایکه خبرگزاری آسوشیتد پرس داشت، به روشنی توضیح داد که با آمدن روحانی، سیاست خارجی عوض نخواهد شد بلکه رژیم از زبان نرمترو ادبیات جدیدی استفاده خواهد کرد. وی گفت: “فکر نمی کنم تداوم ادبیاتی که تاکنون استفاده کرده‌ایم، سودمند باشد. باید با ادبیاتی متفاوت مذاکره کنیم. اهداف همان است، اما با ادبیاتی متفاوت.”

ظریف هم در اولین گفتگوی تلویزیونی، تأکید کرد که با توجه به شرائط جدید، رژیم باید زبان جدیدی برای گفتگو با جهان انتخاب کند. معنای حرف ظریف و ولایتی این است که نمایشات احمدی نژاد که ژست انقلابیون و بسیجی ها را میگرفت، کت پاره می پوشید و روی زمین می نشست و با رهبران چپگرای آمریکای لاتین غذا میخورد تا از میان توده های خاورمیانه و چپگرایان غربی یارگیری کند  دیگر کارساز نیست.

بنابراین، حسن روحانی  حساب توئیتر به زبان انگلیسی راه انداخت و عکس مصدق را در صفحه اش قرار داد. بهیمن ترتیب، جواد ظریف وزیر خارجه، مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه و چند مقام دیگر، صفحه فیس بوک و توئیتر باز کرده اند و با انگلیسی و فارسی با مخاطبین غربی و ایرانی خود صحبت میکنند.

اگر احمدی نژاد برای جذب بینادگرایان ضد یهود در خاورمیانه هولوکاست را انکار میکرد و تهران را پایتخت نئونازی ها و نژاد پرستان بین المللی کرده بود و پرچمدار یهود ستیزی در جهان شده بود، الان، روحانی و ظریف، در توئیتر سال نوی یهودیان را تبریک میگویند.

درحقیقت میتوان گفت که “دیپلماسی عمومی” دولت روحانی، شکل تکامل یافته تر همان کارزاری است که محمد خاتمی 16 سال پیش براه انداخت. اگر خاتمی طرح گفتگوی تمدن ها را به سازمان ملل پیشنهاد کرد، روحانی در سخنرانی خود طرح “جهان علیه خشونت و افراطی‌گری” را مطرح کرد که البته با بی توجهی و تمسخر عمومی کشورهای دیگر روبرو شد.

دیپلماسی نفتی

بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت دولت جدید، در جلسه ای که حدود دو ماه پیش با سرمایه داران بخش خصوصی در اتاق بازرگانی داشت گفت “در شرايط موجود پس از وزير خارجه، وزير نفت با يک ديپلماسي فعال انرژي نقش وزير دوم خارجه را ايفا مي‌کند.” معنای اظهارات زنگنه را مجله اکونومیست در گزارش اخیر خود توضیح میدهد: “زنگنه امیدوار است با ارائه قراردادهای نفتی چرب و شیرین به کمپانی های بزرگ، آنان را به لابی در کشورشان برای برداشتن تحریم ها ترغیب کند.”

در همین زمنیه، سایت بی بی سی در یک گزارش، اهداف رژیم ایران یعنی حراج نفت برای تأثیر گذاری روی سیاست های غرب را روشن میکند:

“ایران احتمالا سعی می‌کند از قراردادهای نفتی به عنوان مشوقی برای حل مناقشه هسته‌ای استفاده کند. پیشنهاد پروژه‌های بزرگ با قراردادهایی که برای شرکت‌های غربی شرایطشان جذاب‌تر هم شده ، ممکن است دولت‌های این کشورها را ترغیب کند در مذاکرات هسته‌ای از خود انعطاف بیشتری نشان دهند. بعضی رسانه‌ها حتی از احتمال پیشنهاد پروژه‌هایی به شرکت‌های نفتی آمریکایی حرف زده‌اند، اقدامی که تهران امیدوار است به بهبود رابطه با واشنگتن کمک کند. تمام این سناریوها در صورتی عملا امکان‌پذیر است که دست‌کم بخشی از تحریم‌ها برداشته شوند.”

بیژن خواجه پور دلال نفتی رژیم در مقاله ای که برای سایت آمریکائی المانیتور نوشته، ابهامات را کنار میزند و می نویسد:

“زنگنه برای مقابله با تحریم ها 2 اقدام همزمان را در پیش خواهد گرفت. نخست، یه “دیپلماسی انرژی” روی میآورد. یعنی، وزارت نفت با استفاده از فرصت های نفت و گاز به رژیم کمک میکند تا به اهداف خود در سیاست خارجی دست یابد. مثلا، در سال 2000 وقتی ایران ذخائر نفتی آزادگان را کشف کرد، زنگنه که در آنزمان وزیر نفت بود پروژه توسعه این میدان را به سرمایه گذاران ژاپنی ارائه کرد تا آنان را ترغیب کند که در کشور خودشان روی دولت لابی کنند تا رابطه بهتری با ایران داشته باشد. اکنون نیز زنگنه تلاش میکند تا از فرصت های موجود نفت و گاز در ایران بعنوان وسیله ای برای ترغیب کمپانی های نفتی به لابی علیه تحریم ها و تأثیر گذاری روی سیاست های غرب در رابطه با ایران استفاده کند. اقدام دوم زنگنه این است که چهارچوب قراردادهای نفتی را بگونه ای تغییر دهد که کمپانی های نفتی با رغبت بیشتر وارد میدان شوند.”

در همین راستا، مهدی حسینی  از طرف زنگنه به عنوان «رئیس کمیته بازنگری در قراردادهای نفتی وزارت نفت» منصوب شده است تا قراردادهای نفتی را جذاب تر کند. وی در سال 1380 در کابینه محمد خاتمی از طرف زنگنه مسئول بستن قرارداد کرسنت با شرکت اماراتی شد. این قرارداد که گاز کشور را بسیار پائین تر از قیمت بازار به امارات می فروخت، از طرف برخی از کارشناسان، به ترکمانچای دوم تشبیه شده بود. (به این مقاله سایت خودنویس در مورد قتل یزدان پناه و نقش حسینی در واسطه گری در قرار داد کرسنت نگاه کنید)

تحریک و تشویق کمپانی های نفتی آمریکا و اروپا

کارزار جدید رژیم برای استفاده از اهرم نفت برای تأثیر گذاری روی سیاست های غرب و در نتیجه کمک به پیشبرد سیاست های کلان رژیم در زمینه هسته ای و تسلط منطقه ای، امر تازه ای نیست. در آغاز دهه نود میلادی، هاشمی رفسنجانی با ارائه یک قرارداد به کمپانی نفتی آمریکائی کونوکو، این کمپانی را به لابی در آمریکا برای برداشتن تحریم ها و تأثیر گذاری روی سیاست این کشور سوق داد. در سال 1993 این کمپانی بهمراه دیگر غولهای نفتی با استفاده از گری سیک و هوشنگ امیر احمدی لابی خود را شروع کردند و در سال 1997 با آغاز ریاست جمهوری محمد خاتمی این لابی ابعاد گسترده ای یاقت و به یک وزنه سیاسی مهم در واشنگتن تبدیل شد. (به این گزارش در مورد لابی نفت و سیاست های آمریکا نگاه کنید)

بیژن زنگنه از دو ماه پیش کارزار وسیع خود برای قانع کردن کمپانی های بزرگ نفتی برای لابی در آمریکا و اروپا را شروع کرد. سفر روحانی به نیویورک فرصتی استثنائی برای وی بود تا ضمن دیدار با نمایندگان کمپانی های نفتی، قول و قرارهای لازم گذاشته شود. خبرگزاری رویترز در گزارشی در این باره می نویسد:

” قرار بود که مسئولین کمپانی های نفتی با زنگنه در نیویورک دیدار کنند اما سفر زنگنه به آمریکا (احتمالا بدلیل عدم صدور ویزا) انجام نشد و نمایندگان غولهای نفتی قرار است با وی در کشور ثالث دیدار کنند.  آنها میگویند که بلافاصله پس از برداشته شدن تحریم ها یا آب شدن یخ روابط با آمریکا به ایران هجوم میآورند. البته باید قرار داد ها جذاب باشند. زنگنه یک کمیته را مأمور بررسی قراردادها نفتی کرده تا شرائط بهتری را به کمپانی های بین المللی ارائه کنند. در همین راستا نیز حسین حسینی را مأمور این کار کرده است. حسینی که در دولت های گذشته مسئول فروش نفت و گاز ایران بوده، رابطه ای نزدیک با کمپانی های نفتی دارد و مورد اعتماد آنها است. حسینی به رویتر گفت که ما بدنبال قرار داد های برد – برد با این کمپانی ها هستیم.”

وعده و وعیدهای رژیم برای حراج نفت، کمپانی های بزرگ آمریکا و اروپا را تحریک کرده است و این کمپانی ها لابی خودشان در واشنگتن و پایتخت های اروپائی را افزایش داده اند. محمد نهاوندیان رئیس دفتر حسن روحانی و رئیس اتاق بازرگانی در سفر نیویورک با بسیاری از نمایندگان کمپانی های بزرگ دیدار کرد. نهاوندیان در ر مصاحبه ای که در بازگشت از نیویورک با نشریه دنیای اقتصاد داشته در این مورد میگوید:

“اینکه در کشوری که 35 سال ایران را تحریم کرده (یعنی آمریکا)، جلسه خصوصی برگزار می‌شود و موضوع جلسه بحث همکاری‌های اقتصادی است و آنچه در بحث‌ها موج می‌زند، نگرانی از در اختیار گذاشتن فرصت‌های عظیم اقتصادی برای چین و اروپایی‌ها است، نشانگر این موضوع است که خود آنها به جایی رسیده‌اند که معتقدند باید دوره تحریم به سر بیاید. فایده قطعی دیگر این است که وقتی کشورهای دیگر ببینند که آمریکا با ایران ملاقات و مذاکره می‌کند و کشورهای دیگر در مذاکره با هیات ایرانی در نیویورک اعلام می‌کردند که ما با شما مشکلی نداریم و تحریم‌های آمریکایی‌ها به ما فشار وارد می‌کند و مهم‌تر از خود تحریم، جو تحریم بود، چرا که در همه این احساس ایجاد شده بود که نزدیک شدن به ایران آنها را دچار مخاطره می‌کند؛ ولی این سفر موجب شد که جو تحریم شکسته شود؛ مراجعات عمومی و خصوصی ظرف 2 هفته با گذشته قابل‌قیاس نیست و همه در مسابقه‌ای شرکت می‌کنند که می‌خواهند زودتر بیایند. برخی بحث‌ها مطرح شده که امیدواری جدی در خصوص کاسته شدن تحریم‌ها وجود دارد، همچنین این سفر موجب شد که مرحله جدید برنامه‌ریزی شده برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران و به صفر رسیدن فروش نفت ایران که آمریکا می‌خواست در کنگره تصویب کند، به تعویق بیفتد؛ بنابراین مذاکرات ژنو نیز امکان حرکت به سمت کاهش تحریم‌ها را به دنبال خواهد داشت.”

استفاده از شکاف های سیاسی در آمریکا و راه اندازی کارزار تبلیغی علیه اسرائیل و معرفی این کشور بعنوان مانع اصلی دوستی بین ایران و آمریکا 

دولت جدید براین باور است که میتوان از اختلافات موجود بین آمریکا و اروپا، بین کشورهای 1+5، بین اسرائیل و آمریکا و مهمتر از همه، اختلافات سیاسی در داخل آمریکا استفاده کرد و با اتخاذ سیاست های مناسب، شکاف های موجود را بازتر کرد تا فشار وتحریم علیه ایران کاهش یابد و سرانجام، گزینه استراتژیک ایران تحمیل شود. در این راستا، دولت جدید هدف عمده خود را روی بازتر کردن شکاف های موجود در آمریکا قرار داده است.

جواد ظریف در مصاحبه با تلویزیون دولتی در ایران در 31 مرداد 1392 گفت: ” ما باید یک دیدگاه پیچیده تری نسبت به سیاست های آمریکا داشته باشیم و با این دیدگاه پیچیده تلاش بکنیم از این امکاناتی که در داخل جامعه سیاسی آمریکا هست این امکانات را بشناسیم و از آنها استفاده کنیم. جامعه سیاسی آمریکا یک مجموعه منسجم یکپارچه نیست. گرایشات متضاد در این مجموعه وجود دارد. در خود آمریکا در دانشگاه هاروارد یک کتابی منتشر شد که نشون میداد که لابی صهیونیستی منافع اسرائیل را بار میکند روی آمریکا و حتی به ضرر منافع آمریکا. شما باید این جامعه سیاسی آمریکا را یک مجموعه پیچیده ای بدانید و این مجموعه پیچیده همانطور که جای بازی برای رژیم صهیونیستی فراهم کرده، باید امکان حضور فعال برای ایران هم فراهم بکند.”

در آمریکا، سیاست های تبلیغی دولت روحانی و حمایت های رسانه ای وسیعی که محافل طرفدار مماشات از وی میکنند، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داده و جلوی تصویب تحریم های جدید در کنگره را گرفته است. دولت روحانی برای تقویت اردوگاه طرفدار مماشات در آمریکا و بازکردن شکاف سیاسی در این کشور، روی تجربیات شخصی جواد ظریف حساب بازکرده است. وی بمدت 5 سال  نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل در نیویورک بود و روابط گسترده ای با محافل سیاسی و نمایندگان کنگره برقرار کرد و ازاین ارتباطات بنفع سیاست های هسته ای و منطقه ای رژیم استفاده نمود.

پس از حمله فاجعه بار آمریکا به عراق در سال 2003 و باتلاقی که در آن گرفتار شد، افکار عمومی در آمریکا مخالف جرج بوش و سیاست خاورمیانه ای وی شد. پس از شروع ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 2005 و توسعه برنامه هسته ای رژیم، خصومت بین جمهوری اسلامی با آمریکا بالا گرفت و پرونده هسته ای به شورای امنیت سازمان ملل ارسال شد و چشم انداز تحریم های اقتصادی و حتی حمله نظامی به تأسیسات هسته ای افزایش یافت

درآن زمان، افکار عمومی و بسیاری از سیاستمداران آمریکا، که تجربه تلخ جنگ با عراق را از سر گذرانده بودند، بیم آن داشتند که افزایش تنش وخصومت بین آمریکا و رژیم ایران به جنگ جدیدی در منطقه منجر شود و از اینرو، به مخالفت با جرج بوش و سیاست های وی در رابطه با ایران برخاستند. بخش مهمی از نمایندگان کنگره آمریکا مخالف جرج بوش بودند و یک شکاف عمیق بین این دسته از نمایندگان با کاخ سفید بر سر ایران بوجود آمد.

جواد ظریف توانست از این شکاف سیاسی در آمریکا استفاده کند و ارتباطات گسترده ای با نمایندگان ضد جرج بوش برقرار کرد تا با ارائه چهره معتدلی از رژیم، گناه خصومت و تنش بین ایران و آمریکا را به گردن جرج بوش بیندازد و بدین ترتیب فضای سیاسی در کنگره را بنفع رژیم تغییر دهد.

یکی از همکاران اصلی ظریف در این جریان، تریتا پارسی رئیس سازمان لابی طرفدار رژیم موسوم به نایاک بود. برخی از اسناد و ایمیل های داخلی نایاک و مکاتبات تریتا پارسی با جواد ظریف که در جریان یک شکایت حقوقی نایاک در واشنگتن بدست آمده، فعالیت های جواد ظریف در جهت استفاده از شکاف های سیاسی در آمریکا را بخوبی نشان میدهد. برخی از این مکاتبات با ترجمه فارسی در این آدرس قرار گرفته اند.

بر طبق این اسناد، تریتا پارسی در اوائل 2006 پس از دیدار با ظریف، پروژه ای بنام “مذاکره با ایران” براه انداخت که برای آن نزدیک به صد هزار دلار بودجه در نظر گرفته شده بود. بدنبال آن، پارسی نمایندگان کنگره که مخالف جرج بوش بودند را به ظریف معرفی میکرد و ترتیب ملاقات بین آنها را فراهم می نمود.

در یکی ازاین ایمیل ها، و تریتا پارسی از دیدار ظریف با دو نماینده کنگره اظهار خوشحالی میکند و میگوید: “بسیاری دیگر از اعضای کنگره از هر دو حزب خواهان دیدار شما هستند و با شما مستقیما تماس میگیرند. آنها در نهایت میخواهند با نمایندگان مجلس ایران هم دیدار داشته باشند. این نمایندگان با سیاست های جرج بوش مخالفند و ازاینکه جرج بوش منافع آمریکا را به خطر میاندازد ناراحت اند. ازاینرو میخواهند کاری بکنند و در این زمینه حاضر به قبول ریسک هم هستند. تاآنجائیکه به ما مربوط میشود، ما معتقدیم که ادامه این دیالوگ ها برای هر دو طرف خوب است و فکر میکنیم که برای دستیابی به اهداف منطقه ای و داخلی (رژیم ایران)، کاهش تنش با آمریکا بسیار ضروری است.”

در پاسخ به تریتا پارسی، ظریف از تلاش های وی برای ترتیب دادن این ملاقات ها تشکر میکند و جزئیات اجرائی آنها را به تریتا پارسی واگذار میکند.

یک ایمیل مهم دیگر مربوط به اکتبر 2006 است. ظریف از سفر تهران بازگشته و گویا یک پیشنهاد برای نمایندگان کنگره آمریکا با خودش آورده است. پارسی در ایمیل خود به ظریف می نویسد: “امیدوارم که حالتان خوب باشد و از تهران بازگشته اید. خیلی دوست دارم تا پیشنهاد را ببینم یا در باره محتویات آن باخبر شوم. اگر این پیشنهاد خوبی باشد، نمایندگان کنگره، علیرغم بی میلی کاخ سفید، حتما از این پیشنهاد استقبال خواهند کرد.”

در جریان شکایت حقوقی نایاک، یکی از شهود نایاک، کارشناس بانفوذ مسائل ایران سام گاردینر بود. ایشان در شهادت کتبی خود به دادگاه نوشت که تعداد زیادی از نمایندگان کنگره بویژه دموکرات ها جلسات مرتبی در رابطه با ایران داشتند و مخالف سیاست های جرج بوش در رابطه با ایران بودند و میخواستند از طریق جواد ظریف، با نمایندگان مجلس ایران دیدار کنند. به گفته سام گاردینر، یکی از این نمایندگان بنام دنیس کوسینیچ ارتباطات تنگاتنگی با جواد ظریف داشت. به گفته گاردینز، یکبار یکی از دستیاران کوسینیچ به وی گفت میخواهد به دفتر ظریف برود و یک بسته را از وی بگیرد و با خود به واشنگتن بیاورد و این نشان میداد که ارتباط آنها شامل اینگونه تبادلات هم بود.

 

بازسازی و تقویت لابی رژیم در آمریکا حول مبارزه با لابی اسرائیل و جلوگیری از تحریم های جدید

حسن روحانی وزیر خارجه اش جواد ظریف براین باورند یا ادعا می کنند که اگر کارت های خودشان را بدرستی بازی کنند، میتوانند آمریکا و اسرائیل را در صحنه دیپلماسی شکست داده، رژیم را از زیر فشار و تحریم بیرون بکشند و راه رسیدن به اهداف استراتژیک رژیم را هموار کنند. یکی از کارت های مورد نظر رژیم استفاده از ایرانیان خارج از کشور برای کمک به لابی رژیم در آمریکا و اروپاست. از نظر روحانی و ظریف، این لابی باید حول مبارزه با اسرائیل و لابی اسرائیل در آمریکا فعالیت کند. روحانی در بازگشت از سفر ماه سپتامبر خود به نیویورک در جمع خبرنگاران گفت:

“مي‌دانيد که اسراييل لابي بسيار قوي در آمريکا دارد، در کنگره نفوذ دارد، کار زيادي کردند و اتفاقا اين ما هستيم که بايد جاي خالي يک لابي قوي ايراني را در آينده پر کنيم، بايد کاري کنيم که در بخش هاي مختلف عده اي تلاش کنند براي اينکه افکار و مواضع و نظرات ملت ايران را به گوش مردم آمريکا برسانند و فکر مي کنم خود ايراني هايي که آنجا حضور دارند، بايد آنها اولين قدم را بردارند. من در جلسه با ايرانيان اين را مطرح کردم و گفتم همه ايرانيان در آمريکا صدا و سيماي ما هستند و بايد واقعيت‌هاي ايران را منعکس کنند. در اين زمينه هم بايد تلاش گسترده‌اي صورت گيرد.”

حسن روحانی در جریان سفر به نیویورک نیز در جمع عده ای از ایرانیان هوادار حکومت سخنرانی کرد و از آنان خواست تا با راه اندازی دیپلماسی عمومی یعنی لابی و تأثیر گذاری روی افکار عمومی، به کمک دیپلماسی رسمی حکومت برآیند.

جواد ظریف در باره راه اندازی یک لابی در آمریکا و مبارزه با لابی اسرائل اظهار نظرهای متعددی داشته است. مثلا در پاسخ به خبرنگار هفته نامه آسمان در 9 شهریور 1392 گفت:

“آقای دکتر ظریف، سوال مهم این است که چرا ایرانی ها در صنعت لابی آمریکا غایب هستند؟

چون ما هنوز آمریکا را آنطور که باید نمی شناسیم بنابراین نمی توانیم از این امکانات داخل ایالات متحده استفاده کنیم. نکته دیگر این است که ما توانمندی های خودمان را در داخل جامعه آمریکا دست کم گرفته ایم. یک جمعیت عظیم و فرهیخته ایرانی در آمریکا هستند که ما اینها را از خودمان رانده ایم. البته تلاش هایی به ویژه در دولت های آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی برای جذب این افراد انجام شده بود.

منظورتان از جذب ایرانی های مقیم آمریکا این است که آنها به ایران برگردند؟

خیر. منظورم این نبود. همه کشورها در داخل آمریکا گروه های اقلیتی دارند. نظیر اقلیت ایرلندی، اقلیت ایتالیایی، اقلیت پاکستانی، اقلیت ترک و… اقلیت ایرانی های آمریکا هم جمعیت ایرانی دارند. نمی خواهند کشورشان مورد تهدید قرار گیرد. نمی خواهند خانواده شان که در ایران زندگی می کنند تحت تحریم ها باشند. آنها دلشان نمی خواهد گروه معدودی در آمریکا بتوانند سیاست های ایالات متحده را به گونه ای بچرخانند که برای رشد و توسعه ایران مانع ایجاد کند. ما از ظرفیت ایرانی های مقیم آمریکا هنوز نتوانسته ایم استفاده کنیم.

جنابعالی به عنوان وزیر امور خارجه فکر می کنید چه برنامه ای برای استفاده از ظرفیت ایرانیان مقیم آمریکا، برای حل مسائل عاجل و فوری دارید؟

باید ابتدا ظرفیت ها را آماده کرد. باید نوعی از رابطه بین ما و این جامعه بسیار قدرتمند ایجاد شود تا این جامعه بتواند به خواست خودش در جهت منافع ایران حرکت کند. تأکید می کنم به خواست خودش نه با دستور ما. این سیاست، یک روزه نیست. اقدامات کوته نظرانه، اقدامات فوری، تلاش های کاسب کارانه برای بهره برداری آنی، مقطعی و ابزاری از ظرفیت جامعه ایرانیان مقیم آمریکا باعث می شود که آنها دلسرد شوند. ما باید برنامه درازمدت داشته باشیم. اگر بتوان برنامه ریزی منسجم کرد و به صورت هماهنگ آن را اجرا کرد، می توان در آینده یک ظرفیت قوی برای ایران به وجود آورد.”

ظریف در مصاحبه با تلویزیون دولتی در ایران در 31 مرداد 1392 توضیحات روشن تری داد و گفت: “اینجا میخواهم یک نکته ای را بهش توجه بدهم و اون حضور یک جمعیت عظیم فرهیخته ایرانی در آمریکاست که اینها باید بعنوان سرمایه های ایران حساب بشوند و اینها هم میتوانند بعنوان گروهی که منافع کشورشون هست منافع سرزمین مادر و پدری شون هست از این منافع دفاع بکنند و اجازه ندهند یک گروه کوچکی بتوانند منافع خودشون را و دیدگاههای جنگ طلبانه شون رو نه تنها بر ایران و بر جامعه بین المللی بلکه بر آمریکا هم اعمال کنند.”

چالش اصلی راه اندازی لابی ایرانی در آمریکا

روحانی و ظریف اولین کسانی نیستند که برای استفاده از ایرانیان خارج از کشور و لابی بنفع رژیم ایران طرح و برنامه می ریزند. از زمانی که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود تا کنون، همه دولت ها برای استفاده از ایرانیان در آمریکا نقشه کشیده اند و صدها میلیون دلار خرج کردند اما موفقیتی در این زمنیه نداشته اند. علی بیگدلی یکی از کارشناسان معروف رژیم و از طرفداران دولت روحانی با درنظر گرفتن شکست های گذشته رژیم در جلب ایرانیان خارج کشور در زمینه لابی، در مصاحبه ای در 14 مهر ماه 1362 با روزنامه بهار گفت:

” علی بیگدلی، کارشناس مسائل بین‌الملل در گفت‌وگو با «بهار» درباره این‌که امکان تشکیل لابی ایران در آمریکا تا چه حد امکان دارد و ایرانیان ساکن در آمریکا تا چه حد می‌توانند بر افکار عمومی و تصمیم‌گیری نخبگان سیاسی این کشور تاثیر‌گذار باشند، این اتفاق را امری سخت و تاحدود زیادی غیرممکن دانست وگفت: « بخش قابل توجهی از ایرانیان ساکن آمریکا روابط مساعدی با جمهوری‌اسلامی ایران ندارند، به همین دلیل تبدیل کردن چنین جامعه‌ای به یک لابی آن هم برای رقابت لابی قدرتمندی مانند لابی اسراییل غیرممکن است.”

در همین راستا، فواد ایزدی، یکی دیگر از تحلیل گران معروف رژیم که نزدیک به بیست سال هم در آمریکا فعالیت کرده است، میگوید که رژیم باید بجای لابی ایرانی یعنی راه اندازی یک لابی که ایرانیان در آن حضور داشته باشند، بهتر است بدنبال “لابی ایران” باشد یعنی یک لابی با شرکت گروهها و افرادیکه ایرانی نیستند اما بنفع رژیم لابی میکنند. مثل دوران احمدی نژاد که فعالین و گروههای صلح طلب آمریکائی بنفع رژیم ایران کار میکردند. ایزدی در مصاحبه با خبرگزاری فارس میگوید:

“در حوزه لابی متاسفانه یا به این موضوع توجه نکرده‌ایم یا کاری را کرده‌ایم که آقای روحانی می‌گفت باید آن را انجام دهیم. یعنی به جای لابی ایران به دنبال لابی ایرانی بوده‌ایم؛ نتیجه‌اش این شده است که دو سه نفری مدتی است که از این راه نان می‌خورند یعنی به اسم لابی ایرانی هم از ایران و هم از آمریکا پول می‌گیرند و موفق هم نبوده‌اند و خیلی هم برای ما کار نکرده‌اند. بنابراین چیزی که ما در حوزه لابی به آن احتیاج داریم لابی ایران است نه لابی ایرانی.در حوزه لابی دولت باید از ظرفیت‌های متعددی که وجود دارد استفاده کند و این ظرفیت‌ها فقط هم نباید ایرانی باشند.

در این لابی باید از همه ظرفیت‌ها استفاده شود، زمانی که آقای احمدی‌نژاد به نیویورک می‌رفت با گروه‌های معتقدِ ضدجنگ دیدار داشت. اما بنده در این سفر اخیر ندیدم که چنین جلسه‌ای برگزار شود. اوباما می‌گوید گزینه نظامی روی میز است و اگر بخواهد روزی از این گزینه استفاده کند، چه کسانی در شهرهای آمریکا باید به کف خیابان بروند و نسبت به جنگ تظاهرات کنند؟ قطعا همین افراد باید بروند اما ما در این حوزه عقب‌‌گرد کرده‌ایم البته در زمان احمدی‌نژاد هم این داستان خیلی صحیح مدیریت نمی‌شد اما الان هم دیگر هیچ ملاقاتی وجود ندارد. بنابراین ما به ظرفیت لابی ایران و نه لابی ایرانی احتیاج داریم.”

بسیاری از کارشناسان وابسته به رژیم، نظرات بیگدلی و ایزدی را تأیید میکنند. بعنوان مثال، پس از بازگشت روحانی از سفر نیویورک، مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری که یک نهاد رسمی رژیم است، یک گروه از کارشناسان معروف سیاسی وابسته به جناح های مختلف را دعوت کرد تا سفر روحانی به آمریکا را تجزیه و تحلیل کنند و در مورد راهکارهای آینده، به روحانی مشورت و راهنمائی دهند. در پایان این نشست، یک سند نهائی منتشر شد که به روحانی متذکر میشوند که راه اندازی لابی ایرانی دشوار و دور از انتظار است.

“راه‌حل‌های چالش‌های روابط ایران و آمریکا:

  • برخی معتقدند باید ایران اقداماتی انجام دهد تا گروه در ایالات متحده که که در نهایت ایران هسته‌ای را پذیرفته‌اند و سیاست‌های آمریکا تاکنون را ناموفق می‌دانند و با توجه به اهمیت ایران خواهان بازبینی در سیاست آمریکا علیه ایران هستند، تقویت شوند.
  • اصطلاح لابی ایرانی که دکتر روحانی بکار برده‌اند، اصلاح شود. ما به «لابی ایرانی» احتیاج نداریم بلکه «لابی ایران» نیاز داریم. ضرورتی ندارد اعضای لابی ایران، حتماً ایرانی باشند.
  • ظاهراً گزینه دیدار با طرفداران ضدجنگ در این سفر وجود نداشته است.
  • یک رکن مهم لابی برای ایران شرکت‌های نفتی است. این شرکت‌ها را باید در ایجاد لابی ایران فعال کرد. لابی ارامنه خیلی قدرتمند است و ایران می‌تواند با توجه به مسائل منطقه‌ای از این لابی برای اهداف خود استفاده کند.

در گزارش مرکز مطالعات استراتژیک، به یک نکته مهم دیگری نیز اشاره شده و آن نقش لابی های نفتی در کمک رسانی به استراتژی رژیم ایران است.