زندگی

کیوان کابلی داستان کوتاه سوار بر دوچره، رکاب زنان به دنبال پسری که با سرعت در جلوی من حرکت می‌کرد. به سوی مدرسه می‌رفتیم. دیر شده بود و من عقب و عقب تر می‌افتادم. در میان درختان پا می‌زدیم و پس از مدتی دیگر ندیدمش. دیر شدن، تاخیر، موانع متعدد بسیار برای رسیدن به جایی… Continue reading زندگی